موضوع: "تجربه بچه داری"

حکمت

به نام خداوند حکیم

راستش داشتم به اخرین نوشتم در این وبلاگ فکر میکردم و مشکلاتی که بعدش داشتم .و هم خندم میگیره .و هم فکر میکنم هنوز هم عاشقانه دوست دارم مادر 5فرزند باشم .اما توی این سفر دور و دراز مانع زیاد هست و نمیشه برای رسیدن به هدف های بزرگ زحمت  نکشید و یه جا شنیدم هدف های بزرگ زحمت های بزرگ رو میطلبه .خلاصه شاید اینا رو میگم که بهم نخندید و بتونم بازم بنویسم .کاری که همیشه ارومم میکرده و ذهن رو از فکر های در هم پیچیده خلاص میکنه .راستش من بعد از نوشتن اون نوشته رفتم پیش دکتر عزتی و چون قبلا فشار خون داشتم مقدمات بارداری رو فراهم کنم .اما در کمال ناباوری نصف دارو ها توی یخچال فاسد شد و مجبور شدم بریزمش بیرون cry.وقتی به دکتر زنگ زدم گفتن تا حالا همچین موردی نبوده و اگر میخواهی باز باید بیای و دارو بگیری .من نرفتم چون فکر کردم حتما حکمتی داره …..حکمت ….

.

.

.اینکه بعدش چه حکمت هایی از سرم گذشت و داره میگذره رو نمیتونم بگم .چون شاید درست نباشه .ولی فعلا ما جزو جامعه ناباروران ایران هستیم .laughinglaughinglaughing

بنظرتون یه نابارور میتونه هدف زندگیش داشتن 5فرزند باشه .؟؟؟

از نظر خودم همین که نیتش رو داشته باشی هم کافیه .

چمیدونم شاید یه روز عنوان نوشته ام رسیدن به ارزو باشه.

 

 

 

داشتن 5 فرزنددددد

به نام زیباترین معنای جهان خداوند یکتای بسیار دوست داشتنی 

من تا حالا چند بار وارد وبلاگم شدم اما چون نمیدونستم هدف وبلاگم چه خواهد بود خارج میشدم و لی حالاااااا میریم که داشته باشیم یه وبلاگ شاد و سرزنده و پر انرژی رو که کوثر وبلاگ رو بترکونه .

دقت کردید بعضی ادم ها ذاتا بچه دوست هست اند و یهو با دیدن بچه دلشون قنج میره وشاید یهو به صورت خیلی مرموزی بچه رو ورداشتند و تو افق محو شدن . یعنی انقدددرررر بچه دوست هااا .خلاصه که منم از همون ادم هام البته یکم متفاوت تر .حالا میگم چرا ؟

راستش من تو خانواده بسیار کم جمعیت به دنیا اومدم .یادم میاد تنها مسیری که رفتم و اومدم راه  مدرسه تا خونه بود .نه دوستی .نه خواهری .نه کسی که باهاش درد دل کنم .اصلا تنهایی مطلق .پدر و مادرم هم عاشق بچه بودند .اما راستش هنوز هم تو خونه ما از بچه زیاد حرف زدن عیبه و منطقه ممنوعه و خط قرمز محسوب میشه .تو خانواده ما یه بچه اونم لوس و ننر و مغرورش مد هست .کسی که هر کاری میکنه باید زنگ بزنه و بگه مامااااان  اب بخورم .اونم بگه مواظب باش اوف نشیاااا .اب رو خوردی زنگ بزن خبر بده .والا منم ازین رکود و بی ابهتی خسته شدم و قیام کردم .البته یکم کدورت پیش اومده ولی واقعا از یه جا باید این بت و این تابو شکسته بشه .نمیدونم شاید یه خورده ته مایه لجبازی هم تو کارم هست .ولی خوب کی تا الان همه کاراش فنا الی الله بوده .باید امیدوار باشم .باید سعی کنم .راستش من تصمیم گرفتم مادر پنج بچه خوشگل توپول موپولی و با عشق باشم .حالا چرا تو این فضای کوثر بلاکی مطرحش کردم . به چند دلیل :

1.وظیییفه سنگییین تبلیغ:خوب باید یکی بیاد و فرمایشات رهبر عزیزم رو اجرایی و تبلیغ کنه .اونم برای طلاب جان برکف که همه عاشقشن .خوب بیایید و نظر بدید که چرا دوست ندارید زیاد بچه داشته باشید .یا همراهی و تحسینم کنید .شما ها شاید خیلی هاتون ندونید تنهایی یعنی چی و این که مادری نتونه از سفره بزرگ دوازده متری خوشگلش سالی یه بار هم استفاده کنه چه دردی داره .

2.همین طور که گفتم من هیچ همراه و مدافعی ندارم و اصلا تجربه زیادی هم در بچه داری ندارم .اخه یدونه بچه که چیزی به ادم یاد نمیده مثلا چجوری باید پنج تا بچه رو نگه داشت و از شلوغ بازی هاشون خسته نشد وچطور براشون لباس خرید و اصلا کسی که سزارین هستش چطوری باید پنج تا بچه بیاره .دست تنها چطوری نگه شون داره . چطوری از کارش دفاع کنه و چه طوری همسر جان رو راضی نگه داره و چطوری خونه رو تمییز نگه داره .دارو یا ذکر یا دکتر یا همراه یا سبک خاصی برای کمک به من میشناسید 

3.پُزی کردن و شکستن تابوی این کار .خدا رو چه دیدی شاید یه رروز اینجا شد یه منبع پر کارکرد از تجربیات یک مادر پنج فرزنده.اصلا یه دوران مبل داشتن تو خونه ها مد نبود .ولی از وقتی که یه کار پزی شد همه قبولش کردن .بذار انقدر پز بچه هارو بدم که همتون به هوس بیفتید .اصلا بیان لحظه لحظه خاطرات نگه داری از کودک خودش جذب کننده است .

راستی این متن رو خیلی تند تند نوشتم و نشر میدم که یه وقت از نوشتنش پشیمون نشم .خواهشا خوب بخونید و کمکم کنید قول میدم در پست های بعدی زیبایی و بهتر نوشتن رو ضمیمه کارم کنم .چشمم به نظرات قشنگتونه .اصلا اگر خوندید و نظر ندادید نظردونتون <نظر دان :محل قرار گرفتن نظر در بدن> بترکه .والا با شوق و ذوق نوشتم بخونید برید .