چرا دکتر عزتی؟؟؟؟

به نام خالق شفا
دیدم تو کوثر نت بحث از طب سنتی و اسلامی و ایناست. گفتم یه خاطره مفید و موثر بگم. به بحث وبلاگ که فرزند آوری هست هم خیلی ربط داره چون یه پایه از مقوله فرزند آوری هم توانایی زایایی هست که خیلی ها مثل خودم استعداد آنچنانی توش ندارن و نیاز به دوا و دکتر هست بلاخره.
یه روز تو کلاس نحو عالی 2 نشسته بودم که استاد اومدند و درس دادند و به عنوان زنگ تفریح یه خاطره گفتند از دکتر عزتی. گفتند یه آقایی هست تو شهر ری که گفته بودند طب اسلامی کار می‌کنند و بیمار های خیلی زیادی هم مراجعه میکنن و ماهم برای اینکه ببینیم کار این آقا درسته یا نه و آیا واقعا طب اسلامی کار می‌کنند یا الکی هستش رفتیم پیششون. و فهمیدیم از نوابغ هستند و خبر هایی هم رسیده بوده که این علم به ایشون عنایت شده و بحث مفصلی در مورد دکتر کردند. خلاصه از ایشون گفتن و از دل ماهم انکار کردن. چون اون موقع زیاد در مورد طب اسلامی چیزی نمیدونستم و شماره و آدرس مطب رو هم دادند و من اول کتابم نوشتم و این قضیه کات تا سه سال بعد…
یه روز نشسته بودم و به چهره زرد دخترم نگاه میکردم و غصه میخوردم که چه کار کنم که زردی اش خوب بشه. آخه 4ماه بود به دنیا اومده بود ولی هنوزز زردی داشت. (استیکر مادر بیچااااره) چون تعریف از شوهر نباشه ولی شوهر من آنقدر روغن حیوانی و کره محلی و شیره و غذاهای محلی زائو (تازه زایمان کرده ها) های تمام مناطق کشور از عشایر تا مشهدی ها و کاچی و اینا به من خوروووند که شیرم رو که میدوشیدم نصف لیوان کره بود نصف لیوان شیر. خدایی اینو بزرگ نمایی نمیکنم. واقعا اینطوری بود. بعد اگر سه تا بچه رو شیر میدادم سیر سیر میشدن. چون دخترم اول دو کیلو ونهصد بود بعد یه ماه شد چهااار کیلو نیم. خلاصه با اینکه خیلی تپل بود خیلی زرد بود و خیلی هم گریه میکرد. یادمه مثل ابر بهار گریه میکردم وقتی ازش خون می‌کشیدند. ولی نمی‌توانستند تشخیص درست بدن. چون می‌گفتند واقعا مورد نادری هستش که بچه تو 4 ماهگی زردی 14 داشته باشه. تو همین فکر های مادر کش بودم که یاد دکتر عزتی افتادم. گفتم من که تا الان چقدر خرج دکتر های متخصص کودک با بردهای تخصصی بلند بالا کردم و آزمایش های نفس گیر هم امان ام رو بریده. برم پیش این دکتر ببینم چی میگه. خلاصه وقت گرفتیم و رفتیم. مطب پر از آدم بود و مردم تو کوچه هم نشسته بودند. خلاصه بعد یک ساعت نوبت ماشد. رفتیم تو. یه مرد نورانی با ریش های سفید. بسیار خوش برخورد که عادت داشت به پای همه بیماران بلند بشه. منم داشتم مثل بید میلرزیدم. چون شنیده بودم برای زردی با تیغ می‌زنند به گوش بچه و همش منتظر بودم تیغ رو دربیاره و شوهرم که زیاد هم موافق رفتنمون نبود دادش در بیاد. خلاصه نشستیم و دکتر با خنده به من نگاه کرد و گفت چرا می‌ترسی مگه من لولو ام. گفتم نه نگران بچه ام. گفت بچه ات هیچی اش نیست. باید 12 تا بچه بیاری. اینجوری که خودتو میکشی. عین این باش (اشاره به همسرم) دنیا رو آب ببره این از جاش تکون نمیخوره. وااااقعا هم راست میگفت. حمید یه بیخیالی هستش که لنگه نداره. بعد برای گریه های وحشت ناک دخترم که باعث شد من از وزن 90 کیلو به 50 کیلو برسم دارو داد و برای زردی که گفت 5درصد هستش هم دارو دادند و گفتند باید هر روز ببری حموم و با یه لیوان ازین دارو بشورید بدنش رو. معامله خوبی بود و راضی بودم و وقت برگشت به من گفتند برا منم دعا کن. خیلی ازین جمله آخر پُزی شدم. چون خیلی بهم حال داد و خیلی آدم خوبی هستم من و خودتون که میدونید چقدر گلم. البته به دختر خالم که با ما بود هم توصیه ای کردند که بعد چند سال واقعا الان بهش رسیده و چون خصوصی هست نمیگم. ولی حرفی که زدند در سال 95 دقیقا وضعیت الان دختر خالمه تو آخر سال98. ما اومدیم خونه. البته به همسرم گفتند کبدت چربه ولی اون موقع درمان رو شروع نکرد همسرم. می‌خواستیم وضعیت رقیه اول معلوم بشه. شب اول که دارو رو به دخترم دادم گریه اش شدید تر شد. دیگه جرئت دکتر بردن هم نداشتم. چی میگفتم. مخصوصا دکتر ها که آدم رو می‌خورند اگر بدونند داروی گیاهی به بچه دادی. فرداش دوباره دارو رو دادم ولی دیگه از گریه خبری نبود. خوابیده بود راحت راحت. بعد از چهار ماه بی‌خوابی و در بدری و اعصاب خوردی و جنگ اعصاب اولین شبی بود که راحت می‌خوابید ساعت 9 شب خوابید تا 9 صبح. البته هی میرفتم نیشکونش میگرفتم و گریه اش رو در می‌آوردم که ببینم زنده است یانه. ولی یه کم صدای بچه گربه ای در می‌آورد و باز می‌خوابید. اون شب اگر کل دنیارو بهم می‌دادند آنقدر سرمست نمی‌شدم. واقعا شب بی نظیری بود. تازه یه هفته بعد رنگ صورتش هم از زردی در اومد و برای اولین بار لبخند میزد. یاد استاد افتادم که می‌گفتند مادرم از کمر درد به حالت نیمه فلج دراومده بود. همین که رفتیم تو گفتند مهره چندمش ضربه دیده و در سه جلسه به صورت کامل در مان کردند مادرم رو. الان میرن پیاده روی و می‌دوند. یا اینکه گفتند یکی از وارد کننده های ماشین هم دوتا پسر داشتند که جنون ادواری داشتند و یهو اعصابشون می‌ریخت به هم و کل زندگی رو دوتایی می‌ریختند به هم. ایشون در سه جلسه این دوتا رو کامل درمان می‌کنند. اقائه چون پولدار بوده. یه چک مینویسه و به قول دکتر همینجوری صفر میزاشت جولوش و میرفت. و میخواسته دستمزد بده بهشون ولی ایشون قبول نمی‌کنند ومیگن دستمزد من میشه سیصد تومن همون رو بده برم. بعد اون آقا هم به زور سه ملیون میده به دکتر و میگه زندگیم رو مدیونت هستم. میخواستم خودکشی کنم ولی خدا تو رو رسوند. یا اصلا پدر خودم که دوتا از رگ های قلبش گرفته بود و رفتیم اونجا و الان خداروشکر بهترند. خودمم یه بار گوشم درد میکرد با گریه زنگ زدم بهشون گفتم دکتر تو رو خدا یه دارویی بدید من بذارم. گوشم عفونت کرده. سه روزه نخوابیدم. چون شیر میدم مسکن نمیتونم بخورم. گفت گریه نکن. برو یه سیر رو نصف کن از وسط و یه بخشش رو بپز و یه بخشش رو خام نگه دار بعد بذار تو دستمال و له کن و بذار رو گوشت. به صورتی که توی گوشت نره. به خدا از اون موقع گوشم خوب خوب شده. منی که سالی دوبار عفونت گوش وحشتناک داشتم و با چندتا پنی سلین خوب میشدم. یه بارم برای عفونت زنان رفتم دکتر زنان گفت وضعیت خیلی خطرناکه شش ماه در مان نیاز داری. زخم هم داری تو بدنت. رفتم پیش دکتر با یه درمان 40 روزه خوب خوب شدم. وقتی دوباره رفتم پیش دکتر زنان برای معاینه. چون دکتر معاینه ندارند. اصلا باورش نشد من گفتم زخم داشتم و گفت زخم کمتر از یک سال خوب نمیشه و اینکه بعد چند ماه اصلا اثری ازش نیست. یا معجزه است یا تو دروغ میگی. بعد هی میگفت چه دارویی بود. منم میخواستم بگم 40تومن ویزیت بده دکتر عزتی رو بهت معرفی کنم. (خنده موزیانه) حالا خواهرا چهل تومن میگیرم دکی جون رو معرفی میکنم. صف هم رعایتشه لطفا. (استیکر پُزی شدن محض) شوخی کردم. هرکی شماره دکتر رو خواست در خدمتم. فقط یه صلوات برا من بفرستید که دستم شکست و این متن رو نوشتم. شماره رو زیر نویس نمیکنم. چون بعضیا موزیانه متن رو میخونن و نه کامنتی. نه تحسینی. نظر دونتونم که سالمه انشالله. راستی دکتر با موسسه رویان هم همکاری دارن به این شکل که هرکی به صورت قطعی در موسسه رویان درمان نمیشه به دکتر معرفی میشه و اون سال یعنی سال 95 حدود 250 درمان موفق داشتند و به شوخی میگن 250 تا بچه دارم. با کسایی که برای درمان نازایی میرن پیششون گرون تر حساب میکنم دوتا صلوات. صلوات. صلوات. صلوات
محمدی ها صلوات.

  • فاطمه
    نظر از: فاطمه
    1399/11/03 @ 09:52:16 ب.ظ

    فاطمه [بازدید کننده]

    منم تعریف ایشان و شنیدم، ولی آدرس نظرشونو ندارم ممنون میشم شمارشونو بهم بدین.

  • پاسخ از: ام رقيه
    1399/12/22 @ 01:05:15 ب.ظ

    ام رقيه [عضو] 

    سلام عزیزم شمارشون رو میدم خودشون ادرس میدن 09123399477

نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.